چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

مامان بابا

مادربزرگه  فوت کرد .. 

شنبه صبح بهمون خبر دادن عمه جان که امکان نداره ساعت 8:30 صبح اینطوری بهم زنگ بزنه ..زنگ زد و با گریه گفت آیدا مامانم مرد !! 

تقریبا غیر منتظره بود .. ( اون که یک بار مرده بود چه طور میتونست دوباره بمیره ؟؟ مگه میشد !)   من توی شک بودم از توی تخت اومدم بیرون ..سیبیلو بهم نگاه میکرد ..نمیدونست چی بگه اما از دلم خبر داشت.. سراسیمه بودم از این طرف به اون طرف میرفتم .. به عمه گفتم میام پیشت ! حالا باید دوش میگرفتم اما داشتم دور خودم میچرخیدم .. هزار بار گفتممیشه من نرم و هزار بار سیبیلو گفت مادربزرگته .. به خاطر عمه ..

زنگ زدم به مامان .. مدره بود .. گفت اجازمو میگیرم میام .. تو راه بهم گفت الان از مدرسه به خاطر تو اومدم  اما کلا مراسم رو میام به خاطر خودش .. زن خوبی بود .. خدا بیامرزه! 

گریه ام نمیومد اما مثله سگ پاچه گیر بودم ! رفتیم خونشون .. بعد از حدود دو سال ..یا شاید بهتره بگم بعد از 14 سال ! اونجا عذاداری بود و گریه و زاری ..اما من هیچ حسی نداشتم ... هیییچ !

نظرات 10 + ارسال نظر
بانو(◕‿-) جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:04 ق.ظ http://khaterateman95.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه...

ممنونم

نهال جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:47 ب.ظ http://Fazmetr.blogsky.com

خدابیامرزدشون :(
خب رابطه ای نبوده اما کار خوبی کردی که واسه احترام گذاشتن بهش رفتی

ممنونم نهال نازنین .
من برای اون نرفتم .. حتی یک درصد !
فقط برای عمم رفتم ..

بانو یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 02:29 ب.ظ

خدا رحمتشون کنه...
اما حس من نسبت به این اتفاق اگه بیوفته برای همیین نسبت دقیقا همینه!!
گرچه میرم و میام و رفت و آمدم تو این 2سال خیلی کم شده

زیتون دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 05:47 ب.ظ

لابد ماجراها بوده که انقد دلگیری... شاد باشی دختر خوب

پسرک دهاتی سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 05:16 ب.ظ http://arajifemahz.blogfa.com

خدایش بیامرزد
همیشه واسو سوال بوده چرا گریم نمیگیره...

Mr writer شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:00 ق.ظ http://mrwriter.blogsky.com

سلام
خدا رحمتشون کنه

منم قبلا وب داشتم به اسم چپ دست...

بانو چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 02:27 ب.ظ

نمیایی؟

بانو شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:39 ب.ظ

همچنان نیستی!؟

وقایع نگار یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 06:05 ب.ظ http://stigmata.blog.ir

منم ی همچین رابطۀ گُنگی با مادر پدرم دارم ولی اگه همچین خبری بدن نمیرم. نمیدونم چرا... وقتی واسه خودش نباشه دیگه چه فایده داره که آدم بره. از ه مه مهمتر عمه ام شبیه تو نیست که به خاطر اون برم.

بانو چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 09:35 ق.ظ http://thelifeofawoman.blogsky.com/

کجایی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد