چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

این روزها

*میریم خونشون منو میبینن .. با دو تا  چشمای درشتشون که توی صورتای خوشگل تپلیشون هست .. میبینن که یه تغییر بزرگ کردم  .. میبینن که رنگ موهام یه تغییر خیلی بزرگ کرده .. اما هیچ کدومشون هیچ حرفی نمیزنن ، حتی یه تبریک خشک و خالی هم نمیگن ! تا آخر شب که عکس هارو با هم میبینیم و توی اون عکس ها موهای من تیره اس و یکیشون میگه این رنگ تیره خیلی بیشتر بهت میومد .. الانم خوبه ها اما اون خیلی بهتر بود ! تو دلم میگم خب حتی اون موقع هم میتونستی اینو بگی و نگفتی ! مامانش میگه راستی تو موهاتو های لایت کردی .. خندم میگیره و تو دلم میگم ساعت خواب .. توی دلم خوشحال میشم و میگم ایندفعه دیگه میخواد بهم بگه مبارک باشه اما میپرسه چه قدر ازت گرفت ؟؟ منم صادقانه براش توضیح میدم !!  ( این آخرین تصمیم منه دیگه از هیچ کدومشون تعریف نمیکنم  یا فقط در صورتی که واقعا چیزی برام خیلی جذاب باشه یک تعریف کوچولو .. فقط همین  :))  ) 


*آقای همسر این روزها خیلی کار میکنه یه جورایی دو شیفتس و من اصن از این قضیه ناراحت نیستم چون به این اعتقاد دارم که کار گوهر مرده ! از این ناراحتم که یه کوچولو یا یه بزرگ کمتر میبینمش .. اما از این خوشحالم که دیگه نگران نیستم ..

و حالا خودم این روزها یک کدبانوی تمام عیار هستم .. خونه امو به صورت خفنی مرتب و تمیز نگه میدارم و سعی میکنم شلخته بازی در نیارم .. کارهای پایان نامه طفلکی جامونده رو انجام میدم و توی یک موسسه برای درسهای کنکور ارشد ثبت نام کردم .. من این روزا حس بهتری دارم هم از زندگی ، هم از خودم و هم از سیبیلوی دوست داشتنیم .


* مدرسه مامان شروع شده و من کمتر میبینمش و بیشتر دلتنگش میشم ! 

و بابا هم که نیست و همیشه دلتنگشم .


* یک کتابخونه سفیده خوشگل دارم .. یک ماهی میشه که آقای همسر برام خریده .. محکم .. جادار ..مطمِئن

تمام کتاب های کارتون شدم رو باز کردم و چیدم توش و کلی خوشحالممم .. خیلییییی ..

نظرات 2 + ارسال نظر
نهال چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:34 ق.ظ http://fazmetr.blogsky.com

ای بابا از دست این بدجنس بازیای خانواده همسر
اشکال نداره یا باید حرص بخوری یا رهاش کنی و بره !
حسابی فعال شدی پس ، آخیییی زن زندگی و این حرفا دیگه :))
کتابم میخونی ؟ ینی با وجود ارشد فرصت میکنی ؟

نه نهااال اصن بدجنس نیستن .. واقعا بدذاتی توشون نیست .. یعنی من که ندیدم .. تازه یه وقتایی منو همراهی که نباید خیلی هم به مرد رو بدی و از این حرفها .. کلن بد نیستن .. اما خب هرکسی یه اخلاقی داره دیگه ..
باید فعال بشم فدات شم سه ساله دست و پنچه نرم کردم باهاش .. خیلی سخت بوده خیلییی .. من خیلی تنبل بودم همیشه
نه فعلا چیدمان و دکوراسیون کتابارو انجام دادم ایشالا بعد از ارشد شروع به خوندنشون میکنم

زیتون چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:17 ب.ظ http://www.zeytoone-tanha.blogsky.com/

ببین چه عروس بدی هستی. سیبیلوی طفلکی شونو دو شیفت میفرستی سرکار. بعد میری پولاشو میدی لایت میکنی یا برات کتابخونه میخره. بعد میخوای از خانواده ش تبریک دریافت کنی؟
افرین کدبانوی تحصیلکرده خوشگل هنرمند. هرررر جورررر عشقت میکشه و حالت خوبه زندگی کن. بقیه چکاره ن؟ بیخیااااال. خودت و همسرتو عشقه با اون عکسای قشنگ پروفایلت

خیلییی عروس خوبیم همشون میدونن ..
آره بابا من همیشه میگم هر جوری که حال میکنم هستم .. ولی یکم حساسم تازه الان خوبم قدیما حساس ترم بودم .. اما همش رو خودم کار میکنم وسعی میکنم به سیبیلو خان آسیبی نزنم ..
مرسییی عزییزم خودتو عشقه دوست داشتنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد