چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

بوی ماه مهر

 الان 7 ماه از شروع زندگی مشترک میگذره و دخترکی که فکر میکرد شاید توی سن 30 سالگی ازدواج کنه حالا با وجود تنها 23 سال سن از زندگی کنار همسرش راضی و احساس خوشبختی میکنه .. با اینکه توی همین هفت ماه مشکلات زیادی پیش اومده اما مطمئنه که همه حل شدنی هستن و هیچ چیزی نمیتونه سر راه خودش و اقای همسر باشه که مانع زندگی خوبشون بشه ...

اقای همسر کارش رو تغییر داده و باز با تمام مشکلاتی که برامون داشته اما  یکم که پیش بره بسیار بسیار بیزینس شیرینی میشه همچنین که در کنارش کارهای طراحی و دکوراسیون داخلی هم باشه ..و خوبیش اینه که من برای دومین بار میشم شریک آقای همسر هم شریک زندگی و هم شریک کاری .. ( خدا به دادش برسه :)) )

خاله و دختر خاله ی عزیزم اومدن ایران و دوباره مهمون بازی ها شروع شده و من اصلن حس این کاررها رو ندارم ... یعنی اصلن توی شرایطی نیستم که بخوام به مهمونی رفتن و اینور و اونور بودن فکر کنم و حالا مهم ترین قسمت قضیه شمال رفتن این خاندان محترم هستش که دیشب با ما تماس گرفته شد و مادر گرامی فرمودند که ما یا فردا شب یا پس فردا شب میرویم بنده هم که ددر شرایط سرما خودرگی تا آمدیم بگوییم نه ولش کن ما نمی آییم اقای همسر فرمودند که کی اگر پس فردا باشد ما هم میرویم چرا که نه و از این حرفها !! و الان که بنده اینجا نشسته ام هنوز تکلیف خود را نمیدانم .. (اصلن انگار نه انگار که ما دانشجون هستیم و تا اخر هفته هم هر روز فول کلاس داریم !!! )

کارهای خانه امان هم که از در و دیوار و زمین و سقف میریزد و ما باز هم انگار نه انگار که هنوز کارهای پاییزه امان را تمام نکرده ایم :)

و حالا در گلو درد و تب میسوزیم و می سازیم