چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

قصه عشق بازی چرخ روزگاره

زندگی خیلی هم خوب پیش نمیره این روزا  ... اما من حوصله ی غر زدن ندارم !

خدایا شکرت .. شکر


یه جوش بزرگ بالای لپم زده روی گونم دقیقا .. رو نرومه .. خیلی وقت بود از این جوشا نداشتم !!! هی میرم و میام خودمو تو آینه نگاه میکنم و احساس میکنم خوشگلتر شدم .. نمیدونم شاید به خاطر اینه که لاغر شدم یکم ! 


بوی کرفس خیلی خوبه .. خورشتشو بار گذاشتم ببینیم فردا قسمت میشه بخوریمش یا به پس فردا میکشه ... 

فردا نوبت عکاسیه ! موفق باشم ...


نوبت سیگارو قهوه کی میشه میخوام یکم تنها باشم .... اما تنهایی ... 

چه جالبه روزگار .. اون موقع ها دننبال یه فرصت بودم که تنها باشم و بتونم سیگار بکشم .. حالا پاکت سیگار اقای همسر همیشه هست .. راحت راحت همیشه میتونم بکشم اما جدیدا همش خودم و دعوا میکنم .تنبیه میکنم که نکش ..نکش .. نکش و بعضی وقت ها به آقای همسر غر میزنم ...


من زن شدم خونه دار شدم ..کار میکنم در حالی که درسم میخونم اما هنوز هم دلم واسه سیمز تنگ میشه و هر از چند گاهی باید بازی کنم !! نمیدونم کجام بزرگ شدم یا نه ؟؟؟ 


دو روزه خیلی با آقای همسر دوست نیستم ..بااینکه هی سعی میکنه درستش کنه و منم قبول میکنم اما بازم دوباره از توش یه چیزی در میاد ... چی کار کنم خب ؟! این دفعه خیلی سیمام پیچیده به هم .. خودش کرد ! شایدم برم و خاتمه بدم به قضیه .. بدم میاد اینطور هم از خودم هم از اون .. شایدم زودتر دوست شم باهاش .. امیدوارم . :)


خانوادگی

اینجا یک چپ دست ! خیلی وقت است که دیگر نمی نویسد !!!!

ساعت دو نصفه شب همه خواب ! من بیدار ! فردا ساعت 8 صبح کلاس عکاسی .. حرف زدن استاد و بی حوصلگی من !!! و بی انگیزه گی  !

من بی انگیزه نیستم ... همین امروز که زنده بودم به خاطر تمام انگیزه هایی بود که داشتم ... همین دیروز و همین فردا صبحی که باید بلند شم به خاطر تمام انگیزه های مزخرف زندگی دو نفره ام هست !!!

راستی من یه خانواده رو تشکیل دادم با کلی امید و آرزو ! با کلی انگیزه ..

مغزو قلبم یکی نیست امشب نمیدونم چی میگم .. نمیدونم چی میخوام امشب از زندگی ... کلاس عکاسی فردا رو برم یا یکشنبه رو ؟؟؟؟

تولد

چقدر خوبه که شب تولدت ، دستاش دور گردنت باشه و نوازشت کنه ...

تولدت مبارک آیدا

تیر-مرداد-شهریور

میدونی .. خیلی رو بودن .. صادق بودن..روراست بودن  و فیلم بازی نکردن اصلا خب نیست .. بار کن هیچکس دوست نداره  صداقت تو رو ببینه .. هیچ کس ...

حیف که حالم از ریا و دروغ به هم میخوره .. حیف !!!

حیف که خیلیا ن می خوان راستشو بشنون .. 

خب به درک !!!

بعضی وقتا بدم نمیاد وقتی میبینم یکی داره جلوم بیش از اندازه جیلیز ویلیز میکنه یکم رغنشو بیشتر کنم تا یه خورده فقط یه خورده خوشگل تر بسوزه ... (خیلی سعی نکن قضات کنی چون مهم نیست چی فکر میکنی !!! )

یه هفته اس امتحانا تموم شده و من دلم میخواد درس بخونم.. دلم میخواد دانشگاه باشه .. کلاس باشه و برم کلاس با چند تا از استادام که دوسشون دارم ... تا اینجا که نمره هام اومده همشون 19 و 20 بوده ... واقعا به خودم شک کردم .. مبارک باشه کامل دیوونه شدم !! (مشکلم با این قضیه اینه که تو طول ترم به زور میرم سر کلاسا و به جرات میگم خیلی وقتا نمیرم .. مثلا همین 2 تا نوزده .. جلوی چشم خودم نمره کارهام رو کامل گرفتم و استاد بهم گفت که فقط کارهات محاسبه نمیشه حضور توی کلاست هم اهمیت داره !! یعنی 20 نمیشیا با اینکه کارات اوکی بوده ! و حالا هر دوتاشون 1 نمره کم کردن ! نوش جونشون حق داشتن .. من اینطوری نیستم که به اون 3 جلسه غیبت اکتفا کنم .. یه کلاس رو که دقیقا سه جلسه رفتم .. و اون یکی هم کم کم 5 جلسه غیبت داشتم !! ولی من الان دلم دانشگاه میخوااااااااااااددد )

یه تغییر اساسی ،بزرگ ، و خوب ، همراه با سختی های فراوان دارم توی زندگی این روزها و شاید تا چند سال اینده اما آخرش موفقیت بزرگی نصیبم میشه .. مطمئنم :)

من 2

من ! هیچ نیستم .. پوچ پوچ

من! حتی در کنار تو هم هیچ نشدم..

من ! با فکرساختن همه چیز را خراب کردم ...

باور کن میخواستم بسازم ..

انگار کودکی ام هنوز بدجور درونم گیر کرده

من .طاقت دیدن چشمان خیست را ندارم ..

لرزیدن دلت .. سردرگمی روحت ..مرا ویران میکند

و من روزی از همین روزها میمیرم ..