چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

تحول

نمیدانم  چه شده ؟!

این روزها دلم میخواهد تند تند بنویسم !

پدر پدرم 2

منو صدا میزنه که برم پیشش .. میرم ! 

بهم میگه اون خونه مال تو میشه .. میدونم نقشه اش برام چیه .. عمه قبلا همه چیز رو برام گفته ! 

نقشه اش بد نیست ... خوبه برای زندگیم برای خودم ! 

میگه بعدا به جز خونه مقداری پول که از دستم بر بیاد هم بهت کمک میکنم .. ! 

با خودم فکر میکنم حتما برای داداش کوچیکه  هم چیز هایی در نظر گرفته  ! 

من و داداش کوچیکه نوه های اولین فرزندشیم فرزندی که خیلی ساله رفته ! 

خوشحال میشم وقتی  با زبون خودش بهم میگه این ها از اموال من برای تو میشه .. برای اولین بار حس میکنم پدر بزرگ دارم !  

لحظه ایی خوشحالم و جای خالی بابا رو حس نمیکنم ! 

میگه بعد از مرگم  هر چی به نام هر کدومتون میکنم بهتون میرسه .. صلح عمرا میکنه !

تمام مدت سرم پایینه و به حرفهاش گوش میدم .. گاهی بهش نگاه میکنم .. و دوباره سیرع سرم رو پایین میندازم ! 

میگه این دو دانگ رو میخوایی یا اون آپارتمان رو .. آروم میگم هرچی خودتون سلاح میدونین .. من روی حرف شما حرفی نمیزنم ! 

خیلی مهربون تر از همیشه اس .. نمیتونم  باورش کنم .. اما واقعیه !

توی دلم میگم بابا جات بیشتر از همیشه خالیه ! بیشتر از همیشه !!!


* عمه خواب بابا رو دیده ..خواب دیده بابا  رو توی تابوت با یک عالمه شهید آوردن  و دور سرش  یک پارچه سبز بستن ! خواب دیده بابا بعد ده سال هنوز جسم داره هنوز سالمه و لبخند روی لبشه !

انسانم آرزوست !

نمیدونم  این حس رو چه طوری بیان کنم .. حس خوشحالی از این همه دانایی که مدتیه نسبت به خودم به دست آوردم .. خیلی برام جالبه و خیلی دوست داشتنی  ! توی این چند ماه اخیر   آدم های دور و  برم رو خیلی بهتر شناختم و مهمتر از اون ها  شناختی بوده که از خودم  پیدا کردم  و آقای همسر نازنینم .. 

توی این چند وقت من فهمیدم حس حسادت چیه و آدم های حسود دور و برم چه کار میکنن ... شاید باورتون نشه اما توی این 27 سال عمری که از خدا گرفتم واقعا نمیدونستم این حس چی هست و فقط اسمی از اون رو میشناختم .. شاید به این دلیل که خانوادم هیچ وقت این طوری نبودن و هیچ وقت این حس بین هیچ یک از اعضای خانوادم رد و بدل نشده بود !! 

گاهی اوقات توی تنهایی خودم به این فکر میکردم که فلانی فلان کار رو کرد فلانی فلان چیز بزرگ رو خرید و کاش من میتونستم یا داشتم .. اما هیچ وقت فکر نکردم جای اون  باشم همیشه به این نیت که به بهش برسم .. لحظه ایی بعد فکر میکردم که وایی تو حتما الان داری حسودی میکنی و خودم رو سرزنش میکردم .. در صورتی که حالا میفهمم اون حس هر چی بود حسودی نبود شاید فقط حسی بود برای بهتر شدن ... 

اما حالا میفهمم بعضی آدم ها نه فقط به خونه و  ماشین و پست و مقام  و جایگاه .. بلکه به ساده ترین هایت حسادت میکنند .. به ازدواجت ..به خانه ی کوچکو گرمی که داری .. به مهربانی تو و همسرت .. به صورتی که تو در نقش بستنش هیچ کاره  بوده ایی .. به رفتار مهربانی که داری ... به شخصیتت .. به یک خوش  گذرانی  ساده در سفرت .. به قهقه ی شادی ات  و به کوچکترین چیزهای زندگی ات .. حسادت میکنند و این سبک ترین  چیزیست که این روز ها  دروناشخاصی یافتم که به هر حال با آن ها روبرو میشوم !!! (میشود گفت بعضیهایشان را هم کنار گذاشتم!!)

خدایا شکرت مرا از این حس بیهوده مبرا داشته ایی و من میدانم که بنده ی مورد لطف قرار گرفته ی تو ام  دوستت دارم و از تو میخواهم  تا ابد در کنارم باشی .. آمین .

زندگی خوب است اگر خودت خوب باشی

تغییر کردم ، خیلی خیلی زیاد ..

میخواهم راه های دیگری را پیش بگیرم ..راه های که بیشتر به سود زندگی ام باشد.. میخواهم مثل همیشه همه را دوست بدارم اما اینبار خودم را بیشتر ! 


محکم ، قوی و با اراده .. 

انگار که از خوابی عمیق بیدار شده ام .. تازه میخواهم زندگی را بشناسم ..


شب نوزدهم برای اولین بار جوشن کبیر خواندم و در تمام لحظاتی که خدا را صدا میکردم پشیمان بودم از این که چرا این همه سال را از دست دادم .. هیچ گاه فکر نمیکردم  این طور ابهت داشته باشد ... 


دگرگونم .. از نوع خوبش ! 


التماس دعا 

خدایا تو هم برام دعا کن

در این ماه مبارک ما روزه خواران به مهمانی های افطاری دعوت میشویم و روزه های خورده امان را باز میکنیم ..

اولین مهمانی خانه یکی از خواهران عزیز دل شوهر جان دیشب به خوبی و خوشی گذشت 

فولدر موزیک رو باز کردم .. هلن .فصل من .88 اووووووه چه قدر دوووور .. چشمام رو میبندم و یاد جاده کمربندی چالوس تا تنکابن بارون زده ی خیس توی اون شب تاریک میفتم و تاکسی و آهنگ های هلن با صدای بللننننند ... یاد حسم .. حس لرزیدن دلم توی اون بارونو این آهنگ ها و عشششق .. اون روزها فقط به عشق فکر میکردم .. هیچ چیز دیگه هم مهم نبود .. جالب بود .. اما حالا همه چیز تغییر کرده .. حتی عشق خودش رو با چهره ای دیگه  نشون میده .. یا بهتره بگم چهره های دیگه .. این هم جالبه ..