چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

سفر و من دیوانه ...

* عصر دوشنبه ی هفته ی پیش سیبیل خان از سر کار به بنده زنگ زد و با التماس  گفت آیدا اگر یه چیزی بگم قبول میکنی.. بنده ی از همه جا بی خبر هم در حال سکته که آره بگو نمیدونم چی شده .. و اون چیز این بود که میتونی فردا بعد از امتحان اوکی کنی برای رفتن به مسافرت  اردبیل و سرعین )با خواهر ها و برادرم ... بنده هم که دربو داغون و خسته از زندگی هنوز حرفش تموم نشده بود گفتم آرههههه آرهه .. بریم .. و اینگونه بود که حول منو برداشت و نتونستم اصن مثه آدم درس بخونم برای امتتحان زبان فردا .. خلاصه که شب اومد خونه و قرار شد چهارشنبه صبح بریم و من خیالم راحت تر شد و درس همکه نخواندیم و امتحان دادیم و فکر کردیم که میافتیم و زمین و زمان را در استرس با خود شریک کردیم و آخر سر 18 شدیم و همه کلی بد و بیراه نثارمان کردند !!


رفتیم مسافرت .. بسیار خوش گذشت تا حدی که من واقعا دوست داشتم بیشتر بمونم. اما خب کار اجازه نمیداد !  خیلی خوردیم انقدر که هرچه رشته بودیم پنبه شد .. اون هم نزدیک عروسی !!!! البته که کار من فراتر از کار عروسیه و عزمم رو جزم کردم برای بدست آوردن   یک اندام زیبا و برای یک سال پیش رو برنامه ریزی کردم !

به جز خوردن استخر های آب گرم تا 2 نصف شبمون هم واقعا کیف داد .. و منی که با اکراه مایوم رو برداشته بودم و کلی شرط بندی کرده بودم که من آب گرم نمیرم رو ساعت 1:30 نصف شب به زور از آب بیرون میکشیدن .. به من واقعا خوش گذشت..


* یک هفته اس که بادی بیلدینگ و رقص زومبا رو شروع کردم .. من که از خودم راضی ام ، امیدوارم خدا هم از راضی باشه !(البته درقسمت اهداف مربوط به ورزش و رژیم!)

در مورد کار .. خونه  و روابطم یک مقداری دچار سردرگی شدم که فکر میکنم اون ها هم حل میشه و بیشتر به خاطر فشارهای  این چند وقته بوده ..


* فردا انتخاب واحد دارم .. 8 درس به اضافه ی 8 واحد پایان نامه و خلاص . دارم روی موضوع پایان نامه ام فکر میکنم .. به احتمال زیاد میخوام در مورد پدر ( پدر خودم )و فشار روحی ایی که به خودم وارد شد و موند و موند و موند و تا به همین امروز خالی نشد ، باشه .. در اصل یک جور روانکاوی از من و اینکه وجود پدرم کجای زندگی امروز منه .. و چی باعث رنجش من میشه  ! و حالا میمونه ارائه ی کار شاید تصویر سازی رو انتخاب کنم یا شاید بتونم کاری کنم که در حیطه ی کانسپچوال باشه .. هنوز نمیدونم و همش در حد فکره .. اما تا چند روز آینده بهطور جدی وارد موضوع میشم . 


پ.ن :

کانسپچوال آرت ( Conceptual Art ) به معنای هنر مفهومی می باشد ، هنری که بیان معنی و مفهومی خاص، مهمترین وجه اثر باشد هدف فقط ارائه اندیشه است، خارج از هر فرم و ساختاری.

هنر مفهومی شکلی از بیان هنری است که می کوشد تا با نیروی ذهن به اثر جنبه هنری داده و آن را از قید و بند فیزیک و ظاهر کار تا حدی آزاد نماید. در این راه ، هنرمند از هر آنچه که دوست دارد و یا مناسب با هدف و بیان فکرش است برای عینیت بخشیدن به تفکر و آرمانش استفاده می کند ، این ابزار ممکن است با هم ناهمخوان باشد مانند شیشه ، خاک ، چوب، پارچه ، میز شکسته، کتاب، بدن انسان، چراغی کهنه و....

نظرات 2 + ارسال نظر
زیتون شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 05:32 ب.ظ

مرسی بابت توضیح کانسپچوال
منم خیلی وقته دلم سرعین میخواد. بهترین وقتشم انگار همین روزاس. خوشحالم که خوش گذشته
اونوقت اون رقص زومبا که گفتی چی بیده؟

خواهش میکنم عزیزم .:*
الان دیگه سرد شده فکر کنم.. :)
ممنونمممم
این رقص زومبا که میگم خیلیییی خووبهه .. شادد واقعا .. عالیه ... آهنگاش یه ریتم خاصی دارن.. و مدل رقص هم عالیه .. اما نمیدونم دقیقا چه طوری توضیح بدم بهت ... حالا یه راهی برای توضیح دادنش پیدا میکنم.. یکم فرصت بده بهم فقط

آیدا یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:31 ب.ظ http://a-strange1991.Persianblog.ir

وااای رقصه زومبا معرکس...منن واسه نوزده دی که مراسممه دارم سعی میکنم وزن کم کنن آیدا..انقده دشوااااره:((بابا یکی نیس بگه آیدا باید تپلی باشه آیدایی ک تپل نباشه آیدانیس:(((((باشگاهم میرم...کله رژیم یه طرف..۲۰ بار جوییدن هرلقمه غذا یه طرف:(((

واقعا منم فکر میکنم آیدای تپل یه چیز دیگس ..
عیبی نداره اما همش سلامتیه .. کمم کردی نذار که برگرده ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد