چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

دلم بویت را می خواهد پدر ..


کتاب رو میارم به سمت لبم و میبوسمش ، طوری که انگار دارم قرآن خدا رو میبوسم ! چشمهام رو میبندم و چند لحظه روی لبم نگهش میدارم و بعد آروم ، چشمام رو باز میکنم و میارمش عقب و با یه حرکت تند چند بار ورق میزنمش ! اما هیچ بویی نداره ! وای خدای من بوی ادکلنش از روی این هم پریده ! فقط مونده بوی کهنگی ورق های زرد شده ی کتاب !

یک دیکشنری اکسفورد کوچیک ساده ، انگلیسی به انگلیسی .از پهلو که بهش نگاه میکنم ، با یه روان نویس سبز از A تا Z روش نوشته شده .

و من غرق میشم توی خاطراتش ! کاش هنوز بوی ادکلنش رو میداد، اما بعد از سیزده سال این غیر ممکنه و تنها چیزی که مونده دلتنگیه ! دلتنگی .

نظرات 1 + ارسال نظر
زیتون چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:34 ب.ظ

:"(

سالگردشونه؟

کامنت دومی من تو پست قبلی ثبت شده بود؟

من برگشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سالگردش 4 خرداد بود ...
بود من هنوز کامنتارو تائید نکردم .
خوش اومدی عزیزم :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد