کتاب رو میارم به سمت لبم و میبوسمش ، طوری که انگار دارم قرآن خدا رو میبوسم ! چشمهام رو میبندم و چند لحظه روی لبم نگهش میدارم و بعد آروم ، چشمام رو باز میکنم و میارمش عقب و با یه حرکت تند چند بار ورق میزنمش ! اما هیچ بویی نداره ! وای خدای من بوی ادکلنش از روی این هم پریده ! فقط مونده بوی کهنگی ورق های زرد شده ی کتاب !
یک دیکشنری اکسفورد کوچیک ساده ، انگلیسی به انگلیسی .از پهلو که بهش نگاه میکنم ، با یه روان نویس سبز از A تا Z روش نوشته شده .
و من غرق میشم توی خاطراتش ! کاش هنوز بوی ادکلنش رو میداد، اما بعد از سیزده سال این غیر ممکنه و تنها چیزی که مونده دلتنگیه ! دلتنگی .
:"(
سالگردشونه؟
کامنت دومی من تو پست قبلی ثبت شده بود؟
من برگشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
سالگردش 4 خرداد بود ...
بود من هنوز کامنتارو تائید نکردم .
خوش اومدی عزیزم :*