نفس عمیقی میکشه و درد توی ستون مهره هاش میپیچه ! صدای شیر آب تنها صداییه که توی خونه میپیچه !همونطور که ظرفارو میشوره سعی میکنه آب از کنار سینک توی کابینت پایینی نریزه ! صدای خفه ایی از ته گلوش فریاد میزنه وایییی .. و بالاخره چند قطره آب پایین میره ! آقای خونه وارد آشپزخونه میشه بالای سینک می ایسته و میگه امشب دیگه چسبش رو میزنم و دستمال میز رو روی کابینت میذاره ! در همین حین بهش میگه امشب من بغل میخوام و بر میگرده ! اون از آشپزخونه بیرون رفته ! میاد دم اپن میبینه کوسن مبل رو جلوی تلویزیون گذاشته و دراز کشیده و فوتبال تماشا میکنه ! بهش میگه نشنیدی ؟؟ و اون اعتنایی نمیکنه ! و یک لحظه مشاجره لفظی اتفاق می افته ! بر میگرده سمت سینک شیشه ها رو پر میکنه و آه بلندی میکشه ! بعد از چند دقیقه از میگه رخت اویز رو پهن کنم برای لباس ها ؟ و اون به آرومی و با ناراحتی جواب میده نه خودم میکنم ! لباس ها رو توی سبد و روی اپن میذاره .. میاد توی هال و میبینه اون خوابش برده ، بیدارش میکنه و میگه برو سر جات بخواب ! بلند میشه تلویزیون رو خاموش میکنه و به ساعت نگاهی میندازه و با ناراحتی میگه وای ساعت یکه و توی اتاق میره !! اون میمونه و درد پشت و بغلی که نداره !! اون میمونه و هزار حرف نگفته ! اون میمونه و ...
چند روز بی توجهی کن خودش میاد طرفت بهت قول میدم
نه من نه اون اهل بی توجهی نیستیم توی چند روز !!! ممکنه نیم ساعت بشه یه ساعت بشه اما بیشتر نه !! بعضی وقتا من خیلی رنجور میشم و اون خسته :)
این قصه کی بود آیدا؟
من توی یک شب خسته !! حالا همه چی خوبه یعنی از صبحش خوب شد .. ناراحت نشو :)
خداروشکر که اهل بی توجهی نیستین هیچکدومتون. همین بی توجهیا کم کم تبدیل میشه به سردی و بی اعتنایی. هیچوقت نذار طول بکشه. عشق خیلی بیشتر از این لجبازیای کودکانه (بی توجهی به قصد تادیب!) می ارزه :*
عشق خیلی بیشتر از این لجبازیای کودکانه می ارزه :)
خدا کنه ماجرای خودت یا هیچ کس دیگه ای نباشه