چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

چپ دست

یک چپ دست می نویسد !‌

میشه ؟؟؟

این روزا کار خاصی انجام نمیدم به جز درس خوندن و گیر دادن به خودم ... و فکر کنم بیشتر از اینکه درس بخونم به خودم گیر میدم و نگرانم !! میدونم که خیلی بده ها ..

خیلی وقته ننوشتم ..خیلی وقتا دلم تنگ میشه واسه نوشتن اما یا وقت نمیشه یا حسش نیست .. این چند وقت چیزهایی شنیدم و دیدم که باور نکردنی بودن و اعصاب منو بدجوری تحریک کردن !! کاش میشد کاری کرد ..حتی ذره ایی ! اما .. آه ...از نظر خودم و برای خودم و درون خودم آرومم (یعنی بهتره بگم بودم..) ولی یه سری عوامل بیرونی بدجوری منو بهم ریختن .. میدونم این خیلی بده ..و نشون میده که خیلی سست شدم که اینجوری باید واسه هر چیزی بهم بریزم ..البته خب هر چیزی هم نبوده ..اتفاقاتی بوده که توی زندگیای چند تا از عزیزام افتاده و من حالا تازه فهمیدم و ناراحتم ...انقدر روم تاثیر منفی گذاشتن که با هر تلنگری منفجر میشم ..

شب عید مامان و محمد یه تصادف خیلی وحشتناک کردن که ماشین یه لحظه با چپ کردن فاصله داشته ..ولی جفتشون هیچیشون ندشده خدا رو شکر ..ماشین هم خیلی آسیب ندیده ... اما خب از لحاظ روحی هنوز یکمی دگرگونن ... دیگه مرگو جلو چشمشون دیدن ...  خدایا شکرت که منو بیشتر از این تنها نذاشتی ...

این که الان با تو ام خوبه ..هم من آرومم هم تو ... تو مهربونی ..خوبی ... اما من نمیدونم چرا همش با خودم درگیرم ... میخوام آروم باشم .خب هستم .. خیلی بهتر از قبلم ... اما نمیدونم چرا بازم درگیرم ... ولی میخوام که بهتر از این هم باشم ...

هوا خیلی سرد شده ... قلبم درد میکنه ... یعنی اون چیزی که میخوام کنکور قبول میشم ؟؟؟

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ب.ظ http://onee.blogsky.com

های!
هر 10 تا پستت رو خوندم (ممنون، خودت خسته نباشی!)
برای کنکورت آرزوی موفقیت می کنم برات :)

:)
ممنونم ...

هومن چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ق.ظ http://www.ghatreh1.persianblog.ir

سلام چطوری آیدا؟؟
واییییی چی شده تصادف...پس خدارو شکر بخیر گذشت.
اعصابت باز چرا درگیر شده دوستم؟؟؟؟

بردیا پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:15 ب.ظ http://www.royaiyclub.tk

سلام

خوب تو که الان باید خوشال باشی که هیچچیشون نشده که ...
خدارو شکر که سالمن ...

بردیا پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:16 ب.ظ

منم مخخشوله درسم :

بردیا پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:17 ب.ظ

راستی نگفتی تو کدوم کشوری ؟

یعنی معلوم نیس که ایران ؟ :)))

نهال جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ق.ظ http://fazmetr.blogsky.com

چرا نشه ؟
یه ذره تلاش باید بکنی ...فقط یه ذره ...
نوشتن خیلی به آرامش آدم کمک میکنه خیلی !پس بنویس

امید شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ب.ظ

با این که این چند مدت بیشتر وقتمو صرف فراموشی می کنم نشستم و کل بلاگتو خوندم. تاثیر بدی داشت نه بخاطر مشکلات به خاطر چیزای دیگه. می دونم که می دونی بهت نمیگم اینا چیه ... متاسفم

صالح دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.ashrafi.blogsky.com

سلام آیدا جون انشالله تو و خوانوادت صد سال زنده باشی و به اونچه که تو زندگی می خوای برسی
نترس تو کنکور قبول میشی راستی کدوم رشته رو دوس داری ؟

کنکور هنر میدم .. همه اش رو دوس دارم (چشمک)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد